این مقاله اول شخص تجربه است فلورانس مک کمبریج، نویسنده ای که در تورنتو زندگی می کند. برای اطلاعات بیشتر در مورد داستان های اول شخص CBC، لطفاً ببینید سوالات متداول.
اگر می دانستم یادگیری زبان در بزرگسالی چقدر سخت است، هرگز پدرم را متقاعد نمی کردم که به من اجازه دهد مدرسه یونانی را ترک کنم.
انصافا در مورد خود کوچکترم، یادگیری صحبت کردن به زبان مادری پدرم در آن زمان برای من اهمیت چندانی نداشت. پدر و مادر من به زبان های اول یکدیگر (فرانسوی و یونانی) صحبت نمی کردند، به این معنی که ما همیشه در خانه خود در منطقه نورث یورک تورنتو انگلیسی صحبت می کردیم. و صبحهای شنبه صبح زود از خواب بیدار میشوم تا الفبای یونانی را بارها و بارها بخوانم، آنقدر جذاب نبود که با پیژامهام، خوردن غلات و تماشای کارتون.
در بیشتر موارد، ناتوانی در صحبت کردن یونانی مرا آزار نمی داد. هنوز احساس میکردم که از راههای دیگر با فرهنگ ارتباط دارم. غذاهای سنتی یونانی را در خانه خوردیم. غذاهای مورد علاقه من شامل سیب زمینی های نمکی پخته شده در روغن زیتون و شیرینی قاشقی ماستیک بود که به آن وانیل می گفتم. پدرم همیشه از کرت، جایی که بزرگ شده بود، موسیقی مینواخت – و با شرمندگی من، حتی وقتی دوستانم در اطراف بودند. گاهی اوقات برای تعطیلات تابستانی به یونان سفر می کردیم.
اما ذکر میراث من همیشه ناخوشایند بود زیرا نگران بودم که دیگران چه فکری کنند. چقدر یونانی می توانستم باشم اگر حتی نمی توانستم چند جمله را با هم رشته کنم؟
وقتی نوجوان شدم، شروع کردم به گذراندن زمان کمتر با خانواده و زمان بیشتری با دوستان. غذاهای خانگی به اندازه فست فود جذاب نبود. به جای سفر به یونان، میخواستم تقریباً به هر جای دیگری سفر کنم. بعدها که ازدواج کردم نام خانوادگی شوهرم را گرفتم. این چیزی بود که برای من اهمیت زیادی داشت. نظر هیچکس از جمله پدرم را در این مورد نپرسیدم. اما بدون نام خانوادگی یونانی که در تمام عمرم به عنوان یک لنگر با من بود، فقط یک مسئله زمان بود که حتی بیشتر از میراثم دور شوم.
چند سال پیش، خانه ای با بودجه ما در منطقه دانفورث تورنتو، که به عنوان شهر یونانی نیز شناخته می شود، ایجاد شد. تا زمانی که کمی ساکن شدیم، متوجه شدم که چقدر به این محله متصل هستم، حتی اگر قبلاً هرگز آنجا زندگی نکرده بودم. من در چند بلوک کلیسای ارتدکس یونان هستم که در آن غسل تعمید داده ام. من مرتباً در خیابانی قدم می زنم که در آن پرچم یونان را برای رژه سالانه روز استقلال به اهتزاز در می آوردم. به خانه راه می روم و تنقلات می خورم کولوری از نانوایی، درست مانند کاری که در تابستان در کرت انجام داده ام.
ناگهان زبانی که من از آن دست کشیده بودم همه جا را فرا گرفت. نادیده گرفتن این واقعیت که من یونانی صحبت نمی کردم غیرممکن شد. تابلوهای خیابان به زبان یونانی (همراه با انگلیسی) نوشته شدهاند، نوازندگان یونانی در پارکت اسکندر کبیر در تابستان مینوازند و رستورانها و کافههای محلی مملو از افرادی است که یونانی صحبت میکنند. من یک کلمه را اینجا و آنجا می فهمیدم. نصف توضیحات افعال ساده رنگ ها و اعداد. اما با این حال، هر مأموریتی یادآور شکست من شد.
تصمیم گرفتم برای آن کاری انجام دهم. به جای اینکه از زبان یونانی مبتدی خود احساس خجالت کنم، قرار بود از زندگی در شهر یونانی به نفع خودم استفاده کنم. شروع کردم به درسهای یونانی و تمرین خواندن و صحبت کردن روزانه، که شامل گذراندن زمان زیادی با دشمن قدیمیام – الفبا بود. در راه رفتن به اداره پست یا خواربارفروشی، تابلوهای خیابان را با صدای بلند به زبان یونانی می خواندم. من یک بازدیدکننده مکرر از مجموعه چشمگیر کتاب های کودکان یونانی در کتابخانه محلی شدم. به مکالمات پر سر و صدا در نانوایی گوش میدادم، کلماتی را که میدانستم انتخاب میکردم و اجازه میدادم آنهایی را که تار نمیکردم کنار هم بگذارند و نوعی روایت را شکل دهند. و اگر زمانی احساس شجاعت می کردم، سفارشم را به زبان یونانی می گذاشتم (امیدوارم که سوالات بعدی کاملاً صفر باشد).
اخیراً در کتابخانه، مادری و فرزندش را دیدم که چند کتاب یونانی را انتخاب کردند و از آنها خواستم توصیه کنند. او تصور میکرد که من کتابها را برای فرزندانم میگیرم.
“در واقع آنها برای من هستند. من دارم تمرین می کنم.”
“برابو!“آفرین، او به یونانی گفت، تقریباً با همان اشتیاق و غروری که پدرم وقتی به او گفتم چه کار میکنم، با وجود اینکه من و او تازه با هم آشنا شده بودیم، ابراز میکرد. سپس توصیههایی کرد: “برای مدتی به یونان برو. در حالی که. در کمترین زمان آن را برمی دارید.”
میدونم حق با اونه غوطه وری کامل یادگیری زبان را از بسیاری جهات آسان تر می کند. و شاید یک روز، من فقط این کار را انجام دهم. اما در حال حاضر، سپاسگزارم که در نزدیکی شهر یونانی تورنتو زندگی میکنم، جایی که به آرامی اما مطمئناً یاد میگیرم که هربار تابلوی خیابانی یونانی صحبت کنم.
آیا داستان شخصی قانع کننده ای دارید که بتواند به دیگران کمک کند یا درک کنید؟ ما می خواهیم از تو بشنویم. اینجاست اطلاعات بیشتر در مورد نحوه ارائه به ما.